درد و دل
بـــه نــــــامـــــ خـــدا
بالاخره تعطیلات عیـــد هم به پایان رسید و غصه ها و نگرانـــی های من دو برابر شد...
از فرصتی که تعطیلات عیــد برای درس خونـدن بهم داده بود به خوبی استفــاده نکــردم و روزها هم همینجوری گذشت و
دوباره این مدرســه باز شد!
خیلی برای ِ کنــکوری که پیش ِ رو دارم نگــرانم...
روزها و فرصت ها دارن ازدست میرن و من همچنان اونجوری که دلـــم میخواد ازشون استفاده نمیکنـــم!
پـُــرم از استــرس و فکــرای منفـــی و نگــرانی شدیـــد برای آینـــده....
تنهـــا یــاد ِ خداســت که بهم قــوّت قلب میــده...
آه خــــــــدا، یعنـــی میشـــه همونجــوری که دلـــم میخـواد بشـــه؟!
یــا حداقل نتیجـــه ای داشته باشه که راضـــی باشم ازش؟!!!
اینهمـــه نگرانی برای چیـــه؟ چرا اینقدر خودمــو باختــــم؟! :|
فکرم اینروزا خیلی مشغولــــــــه و فقط میخوام برسم به روز 8 تیـــر ماه و تمام این استرس ها تموم بشه...
دلـــم بدجــور گرفتــــــــه،چشام پـــر از اشک شده...از این حالی که دارم متنـــفرم...!
خــدایــــــــا خودت کمکـــم کــــــــــن
نظرات شما عزیزان: